سلام آقا جان، سلام! 

*صلی الله علیک یا اباعبدالله.ع* 

روزهای زیادی است کسی در ذهنم، در دلم، در درون متلاطم بی تابم با شما سخن می گوید. 

اشک می ریزد، لبخند می زند، می سوزد، بیتابی می کند، راضی می شود، دلتنگی می کند، ناله می زند و واگویه می کند. 

آقا جان، این روزها ذهن و دلم درگیر یاد حضرت زین العابدین.ع است. متوسل به مولایی می شوم که خداوند نرفتن و نبودن و ندیدن را برایشان مقدر کرده بود. آقایی که دستور دیگری داشتند غیر از حضور. کنار بودند. دور بودند. حتی کنارتر و دورتر از شش ماهه ها و سه ساله ها !! 

با خودم فکر می کنم برای مثل منی که از تمام حضورها محروم مانده ام، این توسل چقدر آرامش بخش است. چقدر تحمل این کم توفیقی ها ممکن تر می شود. 

میدانی آقا جان، اینجا مکه رفته های عازم کربلایی هستند که سالی دو سه بار به پابوس امام رئوف.ع هم مشرف می شوند و توفیق های شان از جنس توانستن ها و رسیدن هاست. کنارشان که هستم تنها دلخوشی ان این است که همیشه آنها *نایب ایاره* هستند و من همیشه *ملتمس دعا!!!*  

یک نقش تکراری دائمی که هنوز به آن عادت نکرده ام. هنوز برای پذیرشش باید انواع حرفها و جمله های ادبی و معرفتی را به خورد بی طاقتی هایم بدهم و مدارا کنم تا ایام زیارت طی شود! 

نمی دانید که چقدر سخت است آقاجان. و البته که گمان کنم می دانید!

مطمئنم که امام سجاد.ع می دانند. داغ آقا در کربلا و محرم و اربعین، وصف ناشدنی است. گویی سختی عاشورا برای حضرت شان هزاران برابر دیگران بوده است. *لا یوم کیوم عبدالله.ع * 

 

به ما می گویند کاری کنید که اگر توفیق زیارت پیدا نکردید، امام.ع به دیدن تان بیایند. می دانید آقاجان حالا چند سال است که اگر لایق بوده باشیم و اگر کار درست ترین درستکار این میان باشیم، منزل مان *حرم کبیره * شده. *مجمع اهل بیت.ع* شده ایم. *جامع* خواستن ها و از دور رسیدن ها.   بس که حسرت زیارت داریم و فقط توفیق انتظار! 

*الحمدلله علی هذا / هذه التوفیق* 

اربعین ۱۴۴۱. مهر ۹۸


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها